ترنمترنم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

ماه من ترنم

دعا در حق فرزندان

 4.gif

دعا

 امام سجاد (ع):

 پروردگارا! بر من منّت گذار به این نعمت که فرزندانم را باقی بداری و آن ها را برای من صالح گردانی و مرا به وجود آن ها بهره مند و کامروا سازی. خداوندا! برای من عمر آن ها را طولانی گردان و بر ایّام حیاتشان بیفزا و خردسالشان را بر من پرورش ده و ضعیفشان را قوی و نیرومند ساز و بدن هایشان را برای من سالم بدار و دینشان را قوی و اخلاقشان را نیکو گردان و هم به نفوس و اعضا و جوارح آن ها عافیت و رستگاری عطا فرما و در هرچه از امورشان نزد تو مهم است، آسایش و بهبودی بخش و برای من و به دست من روزیشان را وسیع گردان و فرزندان مرا از نیکوکاران و نیکان و متّقیان عالم قرار ده و آنان را شنوای سخن حق و مطیع فرمان خود و اولیای خود بگردان و همه را دوستدار و خیرخواه و معاند و دشمن با دشمنان خویش بدار. آمین! (دعای25 صحیفه ی سجّادیه)

 

قشنگترین نقاشی دنیا

دیروز طبق معمول وقتی  چشمت به دفتر و خودکار افتاد ازم خواستی برات نقاشی بکشم، منم صفحه آخر دفترم  یه آدمک کشیدم و اسمت رو هم نوشتم بعد دفتر و خودکار رو بهت دادم تا خودتم بشینی و مثل همیشه خط های موازی بکشی و رفتم پی کارای خودم. کلی بعد وقتی برگشتم تا دفتر و خودکار رو سرجاش بزارم متوجه نقاشیت  شدم که سعی کرده بودی شبیه آدمک من رو بکشی. خدا میدونه چقدر خوشحال شدم چون تا قبل از این دایره کشیدن رو بلد نبودی. این قشنگترین نقاشی دنیاست واسه من ...
2 شهريور 1393

کامیون سواری

یه روز که تو حیاط مشغول بازی بودی متوجه کامیون بازی یکی از بچه های همسایه شدی و کلی از کامیونش خوشت اومد اونم بهت اجازه داد تا سوار بشی و باهاش بازی کنی، بعد اون روز تا کامیونش رو می دیدی بدو میرفتی تا سوار بشی ما هم که دیدیم خوشت اومده شبیه همون کامیون رو برات گرفتیم تا حسابی باهاش بازی کنی و لذت ببری. روزی که رفته بودیم برا خریدش همین که فروشنده از جعبه بیرونش آورد زود سوار شدی و دیگه حاضر نبودی پایین بیای تا دوباره تو جعبش بزاریمشو  بیاریمش خونه. دیروز بعد از ظهر هم ماشینت رو بردیم پارک و کلی تو پارک کامیون سواری کردی. ...
29 مرداد 1393

تاب بازی

تقریبا یک ماه میشه که هر روز میبرمت تو حیاط مجتمع و پارک بازی تا با بچه های همسایه بازی کنی، حدودا دو ساعت رو تو حیاط و پارک بازی میگذرونیم، هر چند حسابی خسته میشم و حوصلم سر میره اما خوب خدا رو شکر  به تو خیلی خوش میگذره و راضی هستی.   ...
20 مرداد 1393

این روزای ترنم

یک هفته ای میشه که از خونه مامانی برگشتیم و من به شدت بی حوصله . با اینکه بعد از یک ماه به خونه برگشتیم اما خوب همه چیز رو به خاطر داشتی حتی مخفیگاههات رو . هنوز هم به خاطر دندونات بد اخلاق و بد غذایی. باورش عجیب اما روزی که خوب غذا میخوری اونقدر من شاد و با نشاط میشم که نگو. قد و وزنت شکر خدا از نظر دکتر نرماله اما من دلم میخواست تپل تر باشی . خیلی کنجکاوی و تا ته و توی همه چیز رو درنیاری و از کارکردش باخبر نشی ول کن ماجرا نیستی. به اسباب بازی هات به شدت علاقه داری و بعد از بازی همه رو جمع میکنی و سر جاش میزاری. دستشویی داشته باشی دستم رو میگیری و میبری سمت دستشویی برا همینم از اول بهار دیگه فقط شب پوشکت میکنم. ه...
4 تير 1393

ترنم در نمایشگاه کتاب

یک شنبه  ترنم برای اولین بار به نمایشگاه کتاب رفت. صبح خیلی زود بیدارش کردیم و راهی شدیم. بین راه همش داشت چرت می زد. وقتی رسیدیم اول رفتیم سراغ غرفه ی اسباب بازی ها و ترنم هم استقبال خیلی خوبی کرد. سریع مشغول بازی شد و  کلی بهش خوش گذشت. استخر توپ، پازل سازی، سرسره و نقاشی،  همین باعث شد که تا آخر بازدید خوش اخلاق باشه و اذیت نکنه.کلی هم اسباب بازی های جدید براش خریدیم. ...
18 ارديبهشت 1393

سرگرمی های ترنم

ترنم مشغول تماشای کلیپ های  mother goose club  و همزمان نابودسازی گوش پاکن ها که از سرگرمی های مورد علاقش به حساب میاد. مراحل انجام کار رو در تصویر می بینید.   آخی حسابی خسته شدم. مگه چیه؟   ...
18 ارديبهشت 1393

مامان فارغ التحصیل شد

سلام عزیزم چند ماه که به خاطر مشغله زیاد خاطراتت رو ننوشتم اما لحظه لحظه ش رو تو ذهنم دارم تا انشاالله سر فرصت بیام و برات تعریف کنم.  چند ماهی که گذشت برای هر سه تامون خیلی سخت و نفس گیر بود. من به شدت درگیر تموم کردن تزم بودم و اکثر اوقات تا ٤ صبح بیدار بودم و کار می کردم و بابایی هم باید پروژه ایی رو که داشت آماده ی تحویل می کرد. حتی تو اوج کاراهای من هم مجبور شد دو بار به فیلد بره. تازه مدت ها بود منتظر دعوت دانشگاه برا مصاحبه ی جذب هیئت علمی  بود که از قضا اونم درست با مشخص شدن تاریخ دفاع من بختش باز شد و دقیقا یک روز قبل از دفاع من به مصاحبه دعوت شد. خیلی سخت بود روزی که من باید برای پرزنت آماده می شد...
2 اسفند 1392

♥اولین قدم مبارک عشقم ♥

سلام عزیز دلم اول از همه اولین مهر ماهت مبارک. و یه خبر داغ داغ  امشب برای اولین بار بدون کمک گرفتن و به تنهایی موفق شدی ٦-٥ قدم برداری بدون اینکه زمین بخوری بعد هم با مهارت، خودت نشستی. آفرین به تو دخمل طلای خوشگل. تقریبا از اویل ٩ ماهگی شروع کردی با کمک گرفتن از وسایل اطراف روی پای خودت وایسی و کم کم بدون کمک تونستی وایسی و البته خودت به تنهایی بشینی تا اینکه امشب کار رو تموم کردی و اولین قدم های زندگیت رو برداشتی. اولین قدم هات مبارک باشه عزیزکم. از خدا میخوام همیشه تو زندگیت در راه درست قدم برداری و عاقبت بخیر بشی جونم. ...
8 مهر 1392