این روزای ترنم
یک هفته ای میشه که از خونه مامانی برگشتیم و من به شدت بی حوصله. با اینکه بعد از یک ماه به خونه برگشتیم اما خوب همه چیز رو به خاطر داشتی حتی مخفیگاههات رو.
هنوز هم به خاطر دندونات بد اخلاق و بد غذایی. باورش عجیب اما روزی که خوب غذا میخوری اونقدر من شاد و با نشاط میشم که نگو.
قد و وزنت شکر خدا از نظر دکتر نرماله اما من دلم میخواست تپل تر باشی. خیلی کنجکاوی و تا ته و توی همه چیز رو درنیاری و از کارکردش باخبر نشی ول کن ماجرا نیستی. به اسباب بازی هات به شدت علاقه داری و بعد از بازی همه رو جمع میکنی و سر جاش میزاری. دستشویی داشته باشی دستم رو میگیری و میبری سمت دستشویی برا همینم از اول بهار دیگه فقط شب پوشکت میکنم.
هنوز هم دل به تمرینات حرف زدن نمیدی و تنها کلماتت همون بابا و مامان، بده و نه که از 4 ماهگی یاد گرفتی. شاید تقصیر خودم باشه و نباید از همون اول به بیبی انیشتین و کلیپای انگلیسی زبان عادتت می دادم. کم کم دارم نگران میشم اما بابایی میگه بهش حق بده بچه ای که از صبح تا شب تو خونه تنهاست و تنها همدمش بیبی انیشتین از کجا باید حرف زدن یاد بگیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عکسای دو ماه گذشته