این روزای تو
ترنم عزیزم درست 4 روز پیش وقتی داشتی آب میخوردی متوجه یه صدای قشنگ شدم .درسته صدای برخورد اولین مرواریدت با لیوان بود اما وقتی لثه ات رو نگاه کردم خبری نبود فقط لثه ات برجسته تر شده بود تا اینکه امروز بلاخره یه کوچولو از سفیدی دندونت نمایان شد.الهی مبارکت باشه عزیزکم.
اما خوب از اونجا که همیشه بدست آوردن چیزای خوب زحمت داره تو هم حسابی این روزا به زحمت افتادی یه خورده تب داری و مدام لثه ات میخاره، بد خواب و بی اشتها هم شدی ناگفته نماند که خیلی هم بدعنق شدیاما اشکال نداره میدونم که انشاالله دندونات که به خوبی و خوشی در بیاد دوباره خوش خلق میشی.راستی به فکر پختن آش دندونی هم هستیم تا انشاالله دندونات راحت تر دربیاد.
دیگه جونم برات بگه که این روزا به خوبی مینشینی، حسابی بازیگوش شدی، با کنجکاوی هرچیزی رو که ببینی و دستت بهش برسه بررسی میکنی و از همه چیز جالبتر برات لپ تاب و موسه و با دیدنشون هر کاری میکنی تا خودتو بهشون برسونی تازه امروز هم موس منو کلی از سیمش گرفتی و چرخوندی بعد که خواستم باهاش کار کنم متوجه شدم که بله سیمش قطع شده و دیگه روشن نمیشه سر و ته حرفات هم که ببه ست.راستی یادم رفته بود برات بنویسم اولین بار عصر روز دوشنبه 6 خرداد که برا خرید بیرون رفته بودیم ببه ممه گفتی الهی فدات بشم اونم چه گفتی نزدیک 40 دقیقه پشت سر هم میگفتی اما از اون روز به بعد غالبا ببه میگی و گاهی هم ممه معلومه که ازاون دختر بابایی ها هستی جونم.اولین باری هم که به غذا عکس العمل نشون دادی 10 خرداد صبح روز جمعه سر صبحانه بود که تا دیدی ما مشغول خوردن شدیم سعی کردی با سر و صدا و نگاه کردن به غذا به ما بفهمونی که تو هم میخوای .